رحمت بیکران سالیان مدیدی است پیامبر بزرگ اسلام و مذهب تشیع مورد هجوم نا جوانمردانه دشمنان قرار گرفته است که دل هر مسلمانی را به درد می آورد. من هم میخوام دینم رو به اسلام ادا کنم .
| ||
شب عاشورا هنگامی که سید الشهدا حجت رو بر یارانشون تموم کردن، همه یاران اعلام وفاداری کردن. حضرت در پاسخ پاسخ گفتن: بدونید که همه ما کشته خواهیم شد. ناگهان قاسم پیش خودش فکر کرد که آیا منم جزو شهیدان هستم یا نه؟ برای همین رو کرد به عمو و گفت: "یا عماه و انا فی من قتل؟ " امام در جواب گفتن: پسر برادرم " کیف الموت عندک؟ " جواب داد: "احلی من العسل." روز عاشورا از عمو خواست که اجازه بدن به میدان بره. عمو مکثی کرد. قاسم شروع به گریه کرد. عمو او رو در آغوش گرفت. قاسم دست و پاهای عمو رو می بوسید. عمو بعد از لحظاتی قاسم رو بغل گرفت . هر دو در بغل یکدیگه گریه کردن. قاسم زره پوشید و به دریای دشمن زد. هنوز قطرات اشک روی گونه هاش بود. رو به لشکر فریاد زد: ان تنکرونی فانا ابن الحسن سبط النبی المصطفی ابا عبدالله منتظرن. ناگهان صدای قاسم بلند شد. عمو مثل باز شکاری به سمت قاسم رفتن. همین که غبار نشست حسین علیه السلام رو دیدن که سر قاسم رو به دامن گرفته است. قاسم از شدت درد پاهاشو به زمین می کوبید.عمو می گفت: "یعز و الله علی عمک ان تدعوه فلا ینفعک صوته." پسر برادرم چقدر بر من ناگواره که تو فریاد کنی و من نتونم به تو پاسخی بدم. ای پیامبر مهربونی ها این حسین جان شماست، همون حسینی که سجده نماز رو اونقدر طولانی کردین تا خودش از روی پشت شما پایین بیاد تا مبادا دل کوچیکش نرنجه.
[ شنبه 92/8/18 ] [ 8:1 عصر ] [ sh-زهره ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |